گلدونه خونه ماگلدونه خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

مــــــــــــادرانـــــــــــــــــــه

جا مانده از پست قبل

یادم رفت که تو پست قبلی بنویسم که من و تو و بابایی و مامان جونی  دو سه روزی رفتیم سرعین . هواش عالی بود سردددددددددددددددددددد خیلی حال داد.  دو سه روز بود که بهت نی می دادم تا آب بخوری و بالاخره تو این سفر یادگرفتی که چه جوری باهاش  آب بخوری . خیلی بانمک می شی وقتی با لبهای کوچمولوت نی رو می گیری. دخترم یاد گرفته که می خزه البته اونم از عقب نازنین مادر. روابط عمومیت هم که در حد عالیه همه عاشقت میشن. توی سفر اردبیل هم چند نفری ازمون خواستن که با تو عکس می گیرن اینقدر دل همه رو می بری مامانی. ...
24 شهريور 1392

پایان شش ماهگی

امروز وارد هفت ماهگیت شدی خدا رو صد هزار مرتبه شکر. البته زمان واکسنت هم بود که بر خلاف دفعه های قبل که بابایی پاتو نگه می داشت این دفعه من پاهاتو نگه داشتم چون ماما اونجا بد اخلاق بود و نذاشت بابایی بیاد تو... ندید بدید بود اصلا .... و به نظرم واکسنتو بد ضد که برا اولین بار بود که اینجوری گریه کردی و دل منو بابایی کباب شد و بابا جونی خیلی عصبانی شد از دستشون... البته امروز هم مصادفه با هفتمین سالگرد ازدواج منو بابایی که گلی همچون تو امسال در هفت سالگی با هم بودنمون بهم اضافه شده.. چقدر خوشحالیم که تو در کنار مایی.. نمی دونم برنامه امروز چیه چون باید مراقب تو باشم کیک درست نمی کنم...  دخترم کم کم داره بیشتر شیطون میشه خیلی بهمون و...
17 شهريور 1392
1